مناظره امام رضا با جاثلیق
مناظره امام رضا با جاثلیق نصرانی | |
---|---|
اطلاعات مناظره | |
طرف اول | امام رضا(ع) |
طرف دوم | جاثلیق نصرانی |
موضوع | نبوت حضرت محمد(ص) • بشربودن عیسی(ع) |
زمینه شکلگیری | آزمودن امام رضا(ع) |
راوی اصلی | حسن بن محمد نوفلی |
مکان | مَرْو، دربار مأمون عباسی |
منابع شیعه | توحید • عیون اخبار الرضا |
نتیجه | شکستخوردن جاثلیق |
مناظرههای مشهور | |
مناظره امام باقر با اسقف مسیحیان • مناظره امام باقر با حسن بصری • مناظره امام رضا با ابوقرة • مناظره امام رضا با جاثلیق • مناظره امام رضا با رأس الجالوت • مناظره امام رضا با سلیمان مروزی • مناظره امام رضا با عمران صابی • مناظره امام رضا درباره توحید |
مناظره امام رضا با جاثَلیق نصرانی، گفتوگویی کلامی است که در آن، از موضوعاتی چون نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشربودن حضرت عیسی بحث شده است. این گفتوگو در جلسهای صورت گرفت که در آن، بهخواست مأمون خلیفه عباسی، عالمان ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئی با امام رضا(ع) مناظره کردند.
حدیث این مناظره، نخست، در کتابهای توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق آمده است. بهروایت حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، امام رضا(ع) براساس اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان، بر نبوت حضرت محمد(ص) استدلال میکند. همچنین با استناد به انجیل، بیان میکند که عیسی خدا نیست و بشر است.
برپایه این روایت، جاثلیق در این مناظره شکست میخورد و پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمیکند.
زمینه شکلگیری
مناظره امام رضا(ع) با جاثَلیق، در حدیثی آمده است که در آن، او با عالمان مسیحی، یهودی، زرتشتی و صابئی مناظره کرده است. بهگزارش حسن بن محمد نوفلی راوی این حدیث، مناظره بهخواست مأمون خلیفه عباسی شکل گرفته است. هنگامی که امام رضا(ع) از مدینه به مرو نزد مأمون میرود، مأمون از عالمان و متکلمان ادیان مختلف میخواهد جمع شوند و با امام رضا گفتوگوی کلامی کنند. نوفلی هدف مأمون از برگزاری این جلسه را آزمودن امام رضا بیان کرده است.
جاثَلیق بزرگ مسیحیان نخستین کسی است که در این جلسه با امام رضا(ع) مناظره میکند. جز او، رأسالجالوت (بزرگ یهودیان)، بزرگان صابئان، هِربِذ (بزرگ زرتشتیان) و عِمرانصابئی هم در جلسه حضور دارند و مناظره میکنند.
روش امام رضا(ع) و احترام به آزادی بیان
در آغاز مناظره، جاثَلیق به مأمون ـکه از او میخواهد مناظره را آغاز کندـ میگوید با توجه به اینکه من کتاب دینی و پیامبر شما را قبول ندارم، چگونه با او مناظره کنم؟ امام رضا(ع) پاسخ میدهد که در بحث با او، به اِنجیل، کتاب دینی مسیحیان استناد خواهد کرد و جاثلیق میپذیرد که در این صورت، آن را رد نکند. بدین ترتیب امام رضا در این گفتوگو، در موراد بسیاری، از انجیل برای درستی سخنانش شاهد میآورد. امام رضا(ع) در مجلس مناظره صریحاً اعلام کردکه هر کس مخالف اسلام است وهر پرسشی دارد بدون ترس و واهمه و در نظر گرفتن موقعیت او ( که در دربار مأمون و ولیّ عهد اوست) سؤالش را مطرح کند و همین اطمینان خاطری که امام به مخالفان داد سبب شد که انها نیز با خیال آسوده پرسش هایشان را مطرح کردند وخودشان نیز تصریح کردند که اگر این تضمین امام نبود آنها سؤالی طرح نمیکردند. از نکات مهم دیگر در مناظرات امام رضا(ع) با مخالفان و صاحب نظران مختلف ادامه دادن بحث تا رسیدن به نتیجه و نیمه کاره و ناقص رها نساختن بحث است تا بدانجا که حتی اگر موقتاً مناظره برای اقامه نماز تعطیل شده بلافاصله پس از نماز ادامه یافته است.
موضوع
در گفتوگوی بین امام رضا(ع) و جاثلیق، بحث بهطور عمده درباره دو مسئله است: یکی اثبات نبوّت حضرت محمد(ص) و دیگری این مسئله که حضرت عیسی خداست یا بشر. میان این دو بحث، از مسائلی چون تعداد حواریون حضرت عیسی و گمشدن نسخه اصلی انجیل هم سخن آمده است.
امام رضا(ع) برای اثبات نبوت پیامبر اسلام، عبارتهایی از انجیل و تورات را شاهد میآورد که در آنها به آمدن پیامبری با نشانههای حضرت محمد(ص) بشارت داده شده است. از جمله میگوید در انجیل آمده که یوحنّای دیلمی گفت مسیح مرا به دین محمّدِ عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آنها به او ایمان آوردند. همچنین عیسى در انجیل گفته است من بهسوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت و فارِقلیطا خواهد آمد.
در اشکال به این باور مسیحیان که عیسی خداست هم دو استدلال مطرح میکند:
یکی اینکه اگر عیسی خدا بود، نباید نماز میخواند و روزه میگرفت؛ چون عبادتهای عیسی با این سؤال مواجه میشود که کسی که خداست، برای چهکسی نماز میخوانَد و روزه میگیرد.
استدلال دوم ناظر به این سخن جاثلیق است که میگفت عیسی به این دلیل خداست که مرده زنده میکرد و نابینا و مبتلا به پیسی را شفا میداد. امام رضا اشکال میکند که پیامبران دیگری نیز چنین کردهاند. پس آنها را هم باید خدا دانست؛ حالآنکه مسیحیان آنها را خدا نمیدانند. برای مثال یَسَع نیز مرده زنده میکرد و نابینا و مبتلا به پیسی را درمان میکرد. همچنین حِزقیل نبی نیز ۳۵هزار نفر را شصت سال پس از مرگشان زنده کرد.
نتیجه
بهگزارش راوی حدیث، جاثَلیق در چند جای این گفتوگو، پاسخی برای اشکالات امام رضا(ع) پیدا نمیکند و ساکت میماند. برای مثال، آنجا که امام رضا(ع) میپرسد اگر عیسی خدا بود، برای چهکسی نماز میخواند و روزه میگرفت، جاثلیق ساکت میماند و پاسخ نمیدهد.
همچنین زمانی که امام رضا(ع) از انجیل، بر نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشربودن عیسی شاهد میآورد، جاثلیق از او اجازه میخواهد که به این پرسش پاسخ ندهد. در پایان مناظره هم جاثلیق به امام رضا میگوید: فکر نمیکرده است میان عالمان مسلمان کسی مثل امام رضا باشد.
منابع حدیث
متن مناظره بار نخست، در کتابهای توحید و عیون اخبار الرضا، نوشته شیخ صدوق (۳۰۵-۳۸۱ق) روایت شده است. در احتجاج، نوشته احمد بن علی طَبرسی (زیسته در قرن ششم قمری) خلاصه آن آمده است. علامه مجلسی هم در بحارالانوار حدیث را از دو کتاب شیخ صدوق روایت کرده است.
اعتبار سند حدیث
رجالیان در خصوص سلسلهٔ راویان این حدیث، اختلافنظر دارند. گروهی همه آنها را ثقه دانستهاند و کسانی دیگر برخی از آنها را غیرثقه شمردهاند. افزون بر این، سند حدیث، مُرسَل است؛ یعنی برخی از افراد سلسلهٔ راویانش ذکر نشده است. بنابراین حدیث را بهلحاظ سند، ضعیف میدانند. با وجود این، برخی بر این باورند که این حدیث، ضعیفِ مقبول است؛ یعنی بهرغم ضعف در سند، بر اساس آن عمل میشود؛ زیرا عالمی معتبر همچون صدوق، آن را روایت کرده و او تنها روایاتی را نقل میکرده که به صدورشان از معصوم اطمینان داشته است.
متن و ترجمه
مناظره امام رضا با جاثَلیق
مـتـن | ترجمه |
---|---|
فَقَالَ يَا جَاثَلِيقُ هَذَا ابْنُ عَمِّي عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ بِنْتِ نَبِيِّنَا وَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأُحِبُّ أَنْ تُكَلِّمَهُ أَوْ تُحَاجَّهُ وَ تُنْصِفَهُ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ أُحَاجُّ رَجُلًا يَحْتَجُّ عَلَيَّ بِكِتَابٍ أَنَا مُنْكِرُهُ وَ نَبِيٍّ لَا أُومِنُ بِهِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع يَا نَصْرَانِيُّ فَإِنِ احْتَجَجْتُ عَلَيْكَ بِإِنْجِيلِكَ أَ تُقِرُّ بِهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ وَ هَلْ أَقْدِرُ عَلَى رَفْعِ مَا نَطَقَ بِهِ الْإِنْجِيلُ نَعَمْ وَ اللَّهِ أُقِرُّ بِهِ عَلَى رَغْمِ أَنْفِي فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ وَ اسْمَعِ الْجَوَابَ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ مَا تَقُولُ فِي نُبُوَّةِ عِيسَى وَ كِتَابِهِ هَلْ
تُنْكِرُ مِنْهُمَا شَيْئاً قَالَ الرِّضَا أَنَا مُقِرٌّ بِنُبُوَّةِ عِيسَى وَ كِتَابِهِ وَ مَا بَشَّرَ بِهِ أُمَّتَهُ وَ أَقَرَّتْ بِهِ الْحَوَارِيُّونَ وَ كَافِرٌ بِنُبُوَّةِ كُلِّ عِيسًى لَمْ يُقِرَّ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ بِكِتَابِهِ وَ لَمْ يُبَشِّرْ بِهِ أُمَّتَهُ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَ لَيْسَ إِنَّمَا نَقْطَعُ الْأَحْكَامَ بِشَاهِدَيْ عَدْلٍ قَالَ ع بَلَى قَالَ فَأَقِمْ شَاهِدَيْنِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِ مِلَّتِكَ عَلَى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص مِمَّنْ لَا تُنْكِرُهُ النَّصْرَانِيَّةُ وَ سَلْنَا مِثْلَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَهْلِ مِلَّتِنَا قَالَ الرِّضَا ع أَلْآنَ جِئْتَ بِالنَّصِفَةِ يَا نَصْرَانِيُّ أَ لَا تَقْبَلُ مِنِّي الْعَدْلَ الْمُقَدَّمَ عِنْدَ الْمَسِيحِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع قَالَ الْجَاثَلِيقُ وَ مَنْ هَذَا الْعَدْلُ سَمِّهِ لِي قَالَ مَا تَقُولُ فِي يُوحَنَّا الدَّيْلَمِيِّ قَالَ بَخْ بَخْ ذَكَرْتَ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَى الْمَسِيحِ قَالَ فَأَقْسَمْتُ عَلَيْكَ هَلْ نَطَقَ الْإِنْجِيلُ أَنَّ يُوحَنَّا قَالَ إِنَّمَا الْمَسِيحُ أَخْبَرَنِي بِدِينِ مُحَمَّدٍ الْعَرَبِيِّ وَ بَشَّرَنِي بِهِ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ فَبَشَّرْتُ بِهِ الْحَوَارِيِّينَ فَآمَنُوا بِهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ قَدْ ذَكَرَ ذَلِكَ يُوحَنَّا عَنِ الْمَسِيحِ وَ بَشَّرَ بِنُبُوَّةِ رَجُلٍ وَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ وَ وَصِيِّهِ وَ لَمْ يُلَخِّصْ مَتَى يَكُونُ ذَلِكَ وَ لَمْ تسم [يُسَمِ] لَنَا الْقَوْمَ فَنَعْرِفَهُمْ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنْ جِئْنَاكَ بِمَنْ يَقْرَأُ الْإِنْجِيلَ فَتَلَا عَلَيْكَ ذِكْرَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أُمَّتِهِ أَ تُؤْمِنُ بِهِ قَالَ سَدِيداً قَالَ الرِّضَا ع لِنِسْطَاسَ الرُّومِيِّ كَيْفَ حِفْظُكَ لِلسِّفْرِ الثَّالِثِ مِنَ الْإِنْجِيلِ قَالَ مَا أَحْفَظَنِي لَهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ أَ لَسْتَ تَقْرَأُ الْإِنْجِيلَ قَالَ بَلَى لَعَمْرِي قَالَ فَخُذْ عَلَى السِّفْرِ فَإِنْ كَانَ فِيهِ ذِكْرُ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أُمَّتِهِ فَاشْهَدُوا لِي وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ ذِكْرُهُ فَلَا تَشْهَدُوا لِي ثُمَّ قَرَأَ ع السِّفْرَ الثَّالِثَ حَتَّى بَلَغَ ذِكْرَ النَّبِيِّ ص وَقَفَ ثُمَّ قَالَ يَا نَصْرَانِيُّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَسِيحِ وَ أُمِّهِ أَ تَعْلَمُ أَنِّي عَالِمٌ بِالْإِنْجِيلِ قَالَ نَعَمْ ثُمَّ تَلَا عَلَيْنَا ذِكْرَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أُمَّتِهِ ثُمَّ قَالَ مَا تَقُولُ يَا نَصْرَانِيُّ هَذَا قَوْلُ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع فَإِنْ كَذَّبْتَ بِمَا يَنْطِقُ بِهِ الْإِنْجِيلُ فَقَدْ كَذَّبْتَ مُوسَى وَ عِيسَى ع وَ مَتَى أَنْكَرْتَ هَذَا الذِّكْرَ وَجَبَ عَلَيْكَ الْقَتْلُ لِأَنَّكَ تَكُونُ قَدْ كَفَرْتَ بِرَبِّكَ وَ نَبِيِّكَ وَ بِكِتَابِكَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ لَا أُنْكِرُ مَا قَدْ بَانَ لِي فِي الْإِنْجِيلِ وَ إِنِّي لَمُقِرٌّ بِهِ قَالَ الرِّضَا ع اشْهَدُوا عَلَى إِقْرَارِهِ ثُمَّ قَالَ يَا جَاثَلِيقُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَخْبِرْنِي عَنْ حَوَارِيِّ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع كَمْ كَانَ عِدَّتُهُمْ وَ عَنْ عُلَمَاءِ الْإِنْجِيلِ كَمْ كَانُوا قَالَ الرِّضَا ع عَلَى الْخَبِيرِ سَقَطْتَ أَمَّا الْحَوَارِيُّونَ فَكَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا وَ كَانَ أَعْلَمُهُمْ وَ أَفْضَلُهُمْ أَلُوقَا وَ أَمَّا عُلَمَاءُ النَّصَارَى فَكَانُوا ثَلَاثَةَ رِجَالٍ يُوحَنَّا الْأَكْبَرُ بِأَجٍ وَ يُوحَنَّا بِقَرْقِيسِيَا وَ يُوحَنَّا الدَّيْلَمِيُّ بِرِجَازَ وَ عِنْدَهُ كَانَ ذِكْرُ النَّبِيِّ ص وَ ذِكْرُ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أُمَّتِهِ وَ هُوَ الَّذِي بَشَّرَ أُمَّةَ عِيسَى وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ بِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا نَصْرَانِيُّ وَ اللَّهِ إِنَّا لَنُؤْمِنُ بِعِيسَى الَّذِي آمَنَ بِمُحَمَّدٍ ص وَ مَا نَنْقِمُ عَلَى عِيسَاكُمْ شَيْئاً إِلَّا ضَعْفَهُ وَ قِلَّةَ صِيَامِهِ وَ صَلَاتِهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَفْسَدْتَ وَ اللَّهِ عِلْمَكَ وَ ضَعَّفْتَ أَمْرَكَ وَ مَا كُنْتُ ظَنَنْتُ إِلَّا أَنَّكَ أَعْلَمُ أَهْلِ الْإِسْلَامِ قَالَ الرِّضَا ع وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ مِنْ قَوْلِكَ أَنَّ عِيسَى كَانَ ضَعِيفاً قَلِيلَ الصِّيَامِ قَلِيلَ الصَّلَاةِ وَ مَا أَفْطَرَ عِيسَى يَوْماً قَطُّ وَ لَا نَامَ بِلَيْلٍ قَطُّ وَ مَا زَالَ صَائِمَ الدَّهْرِ وَ قَائِمَ اللَّيْلِ قَالَ الرِّضَا ع فَلِمَنْ كَانَ يَصُومُ وَ يُصَلِّي قَالَ فَخَرِسَ الْجَاثَلِيقُ وَ انْقَطَعَ قَالَ الرِّضَا ع يَا نَصْرَانِيُّ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ قَالَ سَلْ فَإِنْ كَانَ عِنْدِي عِلْمُهَا أَجَبْتُكَ قَالَ الرِّضَا ع مَا أَنْكَرْتَ أَنَّ عِيسَى ع كَانَ يُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ الْجَاثَلِيقُ أَنْكَرْتُ ذَلِكَ مِنْ أَجْلِ أَنَّ مَنْ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَهُوَ رَبٌّ مُسْتَحِقٌّ لِأَنْ يُعْبَدَ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنَّ الْيَسَعَ قَدْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَى ع مَشَى عَلَى الْمَاءِ وَ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ فَلَمْ تَتَّخِذْهُ أُمَّتُهُ رَبّاً وَ لَمْ يَعْبُدْهُ أَحَدٌ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ صَنَعَ حِزْقِيلُ النَّبِيُّ ع مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَأَحْيَا خَمْسَةً وَ ثَلَاثِينَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمْ بِسِتِّينَ سَنَةً ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ لَهُ يَا رَأْسَ الْجَالُوتِ أَ تَجِدُ هَؤُلَاءِ فِي شَبَابِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي التَّوْرَاةِ اخْتَارَهُمْ بُخْتَنَصَّرُ مِنْ سَبْيِ بَنِي إِسْرَائِيلَ حِينَ غَزَا بَيْتَ الْمَقْدِسِ ثُمَّ انْصَرَفَ بِهِمْ إِلَى بَابِلَ فَأَرْسَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمْ فَأَحْيَاهُمْ هَذَا فِي التَّوْرَاةِ لَا يَدْفَعُهُ إِلَّا كَافِرٌ مِنْكُمْ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ قَدْ سَمِعْنَا بِهِ وَ عَرَفْنَاهُ قَالَ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ يَا يَهُودِيُّ خُذْ عَلَى هَذَا السِّفْرِ مِنَ التَّوْرَاةِ فَتَلَا ع عَلَيْنَا مِنَ التَّوْرَاةِ آيَاتٍ فَأَقْبَلَ الْيَهُودِيُّ يَتَرَجَّجُ لِقِرَاءَتِهِ وَ يَتَعَجَّبُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى النَّصْرَانِيِ فَقَالَ يَا نَصْرَانِيُّ أَ فَهَؤُلَاءِ كَانُوا قَبْلَ عِيسَى أَمْ عِيسَى كَانَ قَبْلَهُمْ قَالَ بَلْ كَانُوا قَبْلَهُ فَقَالَ الرِّضَا ع لَقَدِ اجْتَمَعَتْ قُرَيْشٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَسَأَلُوهُ أَنْ يُحْيِيَ لَهُمْ مَوْتَاهُمْ فَوَجَّهَ مَعَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَ لَهُ اذْهَبْ إِلَى الْجَبَّانَةِ فَنَادِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ الرَّهْطِ الَّذِينَ يَسْأَلُونَ عَنْهُمْ بِأَعْلَى صَوْتِكَ يَا فُلَانُ وَ يَا فُلَانُ وَ يَا فُلَانُ يَقُولُ لَكُمْ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ص قُومُوا بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَامُوا يَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ فَأَقْبَلَتْ قُرَيْشٌ يَسْأَلُهُمْ عَنْ أُمُورِهِمْ ثُمَّ أَخْبَرُوهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً قَدْ بُعِثَ نَبِيّاً فَقَالُوا وَدِدْنَا أَنَّا أَدْرَكْنَاهُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ لَقَدْ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ الْمَجَانِينَ وَ كَلَّمَهُ الْبَهَائِمُ وَ الطَّيْرُ وَ الْجِنُّ وَ الشَّيَاطِينُ وَ لَمْ نَتَّخِذْهُ رَبّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ نُنْكِرْ لِأَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ فَضْلَهُمْ فَمَتَى اتَّخَذْتُمْ عِيسَى رَبّاً جَازَ لَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْيَسَعَ وَ حِزْقِيلَ رَبّاً لِأَنَّهُمَا قَدْ صَنَعَا مِثْلَ مَا صَنَعَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع مِنْ إِحْيَاءِ الْمَوْتَى وَ غَيْرِهِ وَ إِنَّ قَوْماً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ خَرَجُوا مِنْ بِلَادِهِمْ مِنَ الطَّاعُونِ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَأَمَاتَهُمُ اللَّهُ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَعَمَدَ أَهْلُ تِلْكَ الْقَرْيَةِ فَحَظَرُوا عَلَيْهِمْ حَظِيرَةً فَلَمْ يَزَالُوا فِيهَا حَتَّى نَخِرَتْ عِظَامُهُمْ وَ صَارُوا رَمِيماً فَمَرَّ بِهِمْ نَبِيٌّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَتَعَجَّبَ مِنْهُمْ وَ مِنْ كَثْرَةِ الْعِظَامِ الْبَالِيَةِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَ تُحِبُّ أَنْ أُحْيِيَهُمْ لَكَ فَتُنْذِرَهُمْ قَالَ نَعَمْ يَا رَبِّ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَنْ نَادِهِمْ فَقَالَ أَيَّتُهَا الْعِظَامُ الْبَالِيَةُ قُومِي بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَامُوا أَحْيَاءً أَجْمَعُونَ يَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ ثُمَّ إِبْرَاهِيمُ خَلِيلُ الرَّحْمَنِ ع حِينَ أَخَذَ الطَّيْرَ فَقَطَعَهُنَّ قِطَعاً ثُمَّ وَضَعَ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ نَادَاهُنَّ فَأَقْبَلْنَ سَعْياً إِلَيْهِ ثُمَّ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ ع وَ أَصْحَابُهُ السَّبْعُونَ الَّذِينَ اخْتَارَهُمْ صَارُوا مَعَهُ إِلَى الْجَبَلِ فَقَالُوا لَهُ إِنَّكَ قَدْ رَأَيْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَأَرِنَاهُ كَمَا رَأَيْتَهُ فَقَالَ لَهُمْ إِنِّي لَمْ أَرَهُ فَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً ... فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ فَاحْتَرَقُوا عَنْ آخِرِهِمْ وَ بَقِيَ مُوسَى وَحِيداً فَقَالَ يَا رَبِّ اخْتَرْتُ سَبْعِينَ رَجُلًا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَجِئْتُ بِهِمْ وَ أَرْجِعُ وَحْدِي فَكَيْفَ يُصَدِّقُنِي قَوْمِي بِمَا أُخْبِرُهُمْ بِهِ فَ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا فَأَحْيَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِمْ وَ كُلُّ شَيْءٍ ذَكَرْتُهُ لَكَ مِنْ هَذَا لَا تَقْدِرُ عَلَى دَفْعِهِ لِأَنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ قَدْ نَطَقَتْ بِهِ فَإِنْ كَانَ كُلُّ مَنْ أَحْيَا الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ الْمَجَانِينَ يُتَّخَذُ رَبّاً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاتَّخِذْ هَؤُلَاءِ كُلَّهُمْ أَرْبَاباً مَا تَقُولُ يَا يَهُودِيُ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ الْقَوْلُ قَوْلُكَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى رَأْسِ الْجَالُوتِ فَقَالَ يَا يَهُودِيُّ أَقْبِلْ عَلَيَّ أَسْأَلْكَ بِالْعَشْرِ الْآيَاتِ الَّتِي أُنْزِلَتْ عَلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ع هَلْ تَجِدُ فِي التَّوْرَاةِ مَكْتُوباً بِنَبَإِ مُحَمَّدٍ ص وَ أُمَّتِهِ إِذَا جَاءَتِ الْأُمَّةُ الْأَخِيرَةُ أَتْبَاعُ رَاكِبِ الْبَعِيرِ يُسَبِّحُونَ الرَّبَّ جِدّاً جِدّاً تَسْبِيحاً جَدِيداً فِي الْكَنَائِسِ الْجُدُدِ فليفرغ [فَلْيَفْزَعْ] بَنُو إِسْرَائِيلَ إِلَيْهِمْ وَ إِلَى مَلِكِهِمْ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُهُمْ فَإِنَّ بِأَيْدِيهِمْ سُيُوفاً يَنْتَقِمُونَ بِهَا مِنَ الْأُمَمِ الْكَافِرَةِ فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ أَ هَكَذَا هُوَ فِي التَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ قَالَ رَأْسُ الْجَالُوتِ نَعَمْ إِنَّا لَنَجِدُهُ كَذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لِلْجَاثَلِيقِ يَا نَصْرَانِيُّ كَيْفَ عِلْمُكَ بِكِتَابِ شَعْيَا ع قَالَ أَعْرِفُهُ حَرْفاً حَرْفاً قَالَ لَهُمَا أَ تَعْرِفَانِ هَذَا مِنْ كَلَامِهِ يَا قَوْمِ إِنِّي رَأَيْتُ صُورَةَ رَاكِبِ الْحِمَارِ لَابِساً جَلَابِيبَ النُّورِ وَ رَأَيْتُ رَاكِبَ الْبَعِيرِ ضَوْءٌ مِثْلُ ضَوْءِ الْقَمَرِ فَقَالا قَدْ قَالَ ذَلِكَ شَعْيَا ع قَالَ الرِّضَا ع يَا نَصْرَانِيُّ هَلْ تَعْرِفُ فِي الْإِنْجِيلِ قَوْلَ عِيسَى ع إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّكُمْ وَ رَبِّي وَ الْبَارِقْلِيطَا جَاءَ هُوَ الَّذِي يَشْهَدُ لِي بِالْحَقِّ كَمَا شَهِدْتُ لَهُ وَ هُوَ الَّذِي يُفَسِّرُ لَكُمْ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ الَّذِي يُبْدِئُ فَضَائِحَ الْأُمَمِ وَ هُوَ الَّذِي يَكْسِرُ عَمُودَ الْكُفْرِ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ مَا ذَكَرْتَ شَيْئاً مِنَ الْإِنْجِيلِ إِلَّا وَ نَحْنُ مُقِرُّونَ بِهِ فَقَالَ أَ تَجِدُ هَذَا فِي الْإِنْجِيلِ ثَابِتاً يَا جَاثَلِيقُ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرِّضَا ع يَا جَاثَلِيقُ أَ لَا تُخْبِرُنِي عَنِ الْإِنْجِيلِ الْأَوَّلِ حِينَ افْتَقَدْتُمُوهُ عِنْدَ مَنْ وَجَدْتُمُوهُ وَ مَنْ وَضَعَ لَكُمْ هَذَا الْإِنْجِيلَ فَقَالَ لَهُ مَا افْتَقَدْنَا الْإِنْجِيلَ إِلَّا يَوْماً وَاحِداً حَتَّى وَجَدْنَاهُ غَضّاً طَرِيّاً فَأَخْرَجَهُ إِلَيْنَا يُوحَنَّا وَ مَتَّى فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع مَا أَقَلَّ مَعْرِفَتَكَ بِسُنَنِ الْإِنْجِيلِ وَ عُلَمَائِهِ فَإِنْ كَانَ هَذَا كَمَا تَزْعُمُ فَلِمَ اخْتَلَفْتُمْ فِي الْإِنْجِيلِ وَ إِنَّمَا وَقَعَ الِاخْتِلَافُ فِي هَذَا الْإِنْجِيلِ الَّذِي فِي أَيَادِيكُمُ الْيَوْمَ فَلَوْ كَانَ عَلَى الْعَهْدِ الْأَوَّلِ لَمْ تَخْتَلِفُوا فِيهِ وَ لَكِنِّي مُفِيدُكَ عِلْمَ ذَلِكَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَمَّا افْتُقِدَ الْإِنْجِيلُ الْأَوَّلُ اجْتَمَعَتِ النَّصَارَى إِلَى عُلَمَائِهِمْ فَقَالُوا لَهُمْ قُتِلَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع وَ افْتَقَدْنَا الْإِنْجِيلَ وَ أَنْتُمُ الْعُلَمَاءُ فَمَا عِنْدَكُمْ فَقَالَ لَهُمْ أَلُوقَا وَ مرقابوس إِنَّ الْإِنْجِيلَ فِي صُدُورِنَا وَ نَحْنُ نُخْرِجُهُ إِلَيْكُمْ سِفْراً سِفْراً فِي كُلِّ أَحَدٍ فَلَا تَحْزَنُوا عَلَيْهِ وَ لَا تُخْلُوا الْكَنَائِسَ فَإِنَّا سَنَتْلُوهُ عَلَيْكُمْ فِي كُلِّ أَحَدٍ سِفْراً سِفْراً حَتَّى نَجْمَعَهُ كُلَّهُ فَقَعَدَ أَلُوقَا وَ مرقابوس وَ يُوحَنَّا وَ مَتَّى فَوَضَعُوا لَكُمْ هَذَا الْإِنْجِيلَ بَعْدَ مَا افْتَقَدْتُمُ الْإِنْجِيلَ الْأَوَّلَ وَ إِنَّمَا كَانَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةُ تَلَامِيذَ تَلَامِيذِ الْأَوَّلِينَ أَ عَلِمْتَ ذَلِكَ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ أَمَّا هَذَا فَلَمْ أَعْلَمْهُ وَ قَدْ عَلِمْتُهُ الْآنَ وَ قَدْ بَانَ لِي مِنْ فَضْلِ عِلْمِكَ بِالْإِنْجِيلِ وَ سَمِعْتُ أَشْيَاءَ مِمَّا عَلِمْتُهُ شَهِدَ قَلْبِي أَنَّهَا حَقٌّ فَاسْتَزَدْتُ كَثِيراً مِنَ الْفَهْمِ فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع فَكَيْفَ شَهَادَةُ هَؤُلَاءِ عِنْدَكَ قَالَ جَائِزَةٌ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ الْإِنْجِيلِ وَ كُلَّمَا شَهِدُوا بِهِ فَهُوَ حَقٌّ قَالَ الرِّضَا ع لِلْمَأْمُونِ وَ مَنْ حَضَرَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مِنْ غَيْرِهِمْ اشْهَدُوا عَلَيْهِ قَالُوا قَدْ شَهِدْنَا ثُمَّ قَالَ ع لِلْجَاثَلِيقِ بِحَقِّ الِابْنِ وَ أُمِّهِ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّ مَتَّى قَالَ إِنَّ الْمَسِيحَ هُوَ ابْنُ دَاوُدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ يَهُوذَا بْنِ خضرون فَقَالَ مرقابوس فِي نِسْبَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع إِنَّهُ كَلِمَةُ اللَّهِ أَحَلَّهَا فِي جَسَدِ الْآدَمِيِّ فَصَارَتْ إِنْسَاناً وَ قَالَ أَلُوقَا إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ع وَ أُمَّهُ كَانَا إِنْسَانَيْنِ مِنْ لَحْمٍ وَ دَمٍ فَدَخَلَ فِيهَا الرُّوحُ الْقُدُسُ ثُمَّ إِنَّكَ تَقُولُ مِنْ شَهَادَةِ عِيسَى عَلَى نَفْسِهِ حَقّاً أَقُولُ لَكُمْ يَا مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ إِنَّهُ لَا يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ إِلَّا مَنْ نَزَلَ مِنْهَا إِلَّا رَاكِبَ الْبَعِيرِ خَاتَمَ الْأَنْبِيَاءِ فَإِنَّهُ يَصْعَدُ إِلَى السَّمَاءِ وَ يَنْزِلُ فَمَا تَقُولُ فِي هَذَا الْقَوْلِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ هَذَا قَوْلُ عِيسَى لَا نُنْكِرُهُ قَالَ الرِّضَا ع فَمَا تَقُولُ فِي شَهَادَةِ أَلُوقَا وَ مرقابوس وَ مَتَّى عَلَى عِيسَى وَ مَا نَسَبُوهُ إِلَيْهِ قَالَ الْجَاثَلِيقُ كَذَبُوا عَلَى عِيسَى فَقَالَ الرِّضَا ع يَا قَوْمِ أَ لَيْسَ قَدْ زَكَّاهُمْ وَ شَهِدَ أَنَّهُمْ عُلَمَاءُ الْإِنْجِيلِ وَ قَوْلَهُمْ حَقٌّ فَقَالَ الْجَاثَلِيقُ يَا عَالِمَ الْمُسْلِمِينَ أُحِبُّ أَنْ تُعْفِيَنِي مِنْ أَمْرِ هَؤُلَاءِ قَالَ الرِّضَا ع فَإِنَّا قَدْ فَعَلْنَا سَلْ يَا نَصْرَانِيُّ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ الْجَاثَلِيقُ لِيَسْأَلْكَ غَيْرِي فَلَا وَ حَقِّ الْمَسِيحِ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ فِي عُلَمَاءِ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَك.
| مأمون رو به جاثلیق کرده، گفت: اى جاثلیق، ایشان، علىّ بن موسى بن جعفر و پسر عموى من و از فرزندان فاطمه، دختر پیامبرمان و علىّ بن ابى طالب، صلواتاللَّه علیهم هستند. دوست دارم با ایشان صحبت کنى و بحث نمایى و حجّت آورى و انصاف بدهى.
جاثلیق گفت: اى امیر مؤمنین، چگونه با کسى بحث کنم که به کتابى استدلال میکند که من آن را قبول ندارم و به گفتار پیامبرى احتجاج میکند که من به او ایمان ندارم؟ حضرت فرمودند: اى مرد مسیحى، اگر از انجیل براى تو دلیل بیاورم، آیا میپذیرى؟ جاثلیق گفت: آیا میتوانم آنچه را انجیل فرموده، ردّ کنم؟ به خدا سوگند علىرغم میل باطنیام، خواهم پذیرفت. حضرت فرمودند: حال، هرچه میخواهى بپرس و جوابت را دریافت کن. جاثلیق پرسید: درباره نبوّت عیسى و کتابش چه عقیدهاى دارى؟ آیا منکر آن دو هستى؟ حضرت فرمودند: من به نبوّت عیسى و کتابش و به آنچه امّتش را بدان بشارت داده و حواریون نیز آن را پذیرفتهاند، ایمان دارم و به هر عیسایى که به نبوّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و کتابش ایمان نداشته و امّت خود را به او بشارت نداده، کافرم. جاثلیق گفت: مگر هر حکمى نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟ حضرت فرمودند: چرا. او گفت: پس دو شاهد عادل از غیر همکیشان خود که مسیحیت نیز آنان را قبول داشته باشد، معرّفى کن و از ما هم، از غیر همکیشانمان دو شاهد عادل بخواه. حضرت فرمودند: حالا سخن به انصاف گفتى. آیا شخص عادلى را که نزد حضرت مسیح مقام و منزلتى داشت، قبول دارى؟ جاثلیق گفت: این شخص عادل کیست؟ اسم او را بگو. حضرت فرمودند: درباره یوحنّا دیلمی چه میگویى؟ گفت: بهبه! محبوبترین شخص نزد مسیح را نام بردى. حضرت فرمودند: تو را قسم میدهم آیا در انجیل چنین نیامده که یوحنّا گفت: مسیح مرا به دین محمّد عربى آگاه کرد و مژده داد که بعد از او خواهد آمد و من نیز به حواریون مژده دادم و آنها به او ایمان آوردند؟ جاثلیق گفت: بله، یوحنّا از قول حضرت مسیح چنین مطلبى را نقل کرده است و نبوّت مردى را مژده داده و نیز به اهلبیت و وصىّ او بشارت داده است و معین نکرده که این موضوع چه زمانى اتّفاق خواهد افتاد و آنان را نیز برایمان معرفى نکرده است تا آنها را بشناسیم. حضرت فرمودند: اگر کسى که بتواند انجیل را بخواند، در اینجا حاضر کنیم و مطالب مربوط به محمّد و اهلبیت و امّتش را برایت تلاوت کند، آیا ایمان میآورى؟ گفت: حرف خوبى است. حضرت به نسطاس رومى فرمودند: سفر ثالث انجیل را تا چه حدّى از حفظ هستى؟ گفت: به تمام و کمال آن را حفظ هستم. سپس رو به رأسالجالوت نموده، فرمودند: آیا انجیل خواندهاى؟ گفت: بله، حضرت فرمودند: من سِفر ثالث را میخوانم، اگر در آنجا مطلبى درباره محمّد و اهلبیت او سلاماللَّه علیهم و نیز امّتش بود، شهادت دهید و اگر مطلبى در این باره نبود، شهادت ندهید. آنگاه حضرت شروع به خواندن سِفر ثالث کردند و وقتى به مطلب مربوط به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسیدند، وقف کرده، فرمودند: تو را به حقّ مسیح و مادرش قسم میدهم، آیا دانستى که من عالم به انجیل هستم؟ گفت: بله، سپس مطلب مربوط به محمّد و اهل بیت و امّتش را تلاوت فرمود، گفت: حال چه میگویى؟ این عین گفتار حضرت مسیح علیهالسّلام است. اگر مطالب انجیل را تکذیب کنى، موسى و عیسى علیهماالسّلام را تکذیب کردهاى و اگر این مطلب را منکر شوى، قتلت واجب است؛ زیرا به خدا و پیامبر و کتابت کافرشدهاى. جاثلیق گفت: مطلبى را که از انجیل برایم روشن شود، انکار نمیکنم؛ بلکه بدان اذعان دارم. حضرت فرمودند: شاهد بر اقرار او باشید. حضرت ادامه دادند: آنچه میخواهى بپرس. جاثلیق پرسید: حواریون حضرت مسیح و نیز علمای انجیل چند نفر بودند؟ حضرت فرمودند: از خوب کسى سؤال کردى. حواریون دوازده نفر بودند که عالمترین و فاضلترین آنان، اَلوقا بود. و علماى مسیحیها سه نفر بودند: یوحنّاى اکبر در اَج، یوحنّا در قرقیسیا و یوحنّای دیلمى در رجّاز و مطالب مربوط به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم و اهلبیت و امّتش نزد او بوده و هم او بود که امّت عیسى و بنىاسرائیل را به نبوّت حضرت محمّد و اهلبیت و امّتش مژده داد. آنگاه فرمود: اى مسیحى، به خدا سوگند ما به عیسایى که به محمّد صلى اللَّه علیه و آله ایمان داشت، ایمان داریم و نسبت به «عیسای شما ایرادى نداریم، بهجز ضعف و ناتوانى و کمى نماز و روزهاش. جاثلیق گفت: به خدا قسم، علم خود را فاسد نمودى و خود را تضعیف کردى. گمان میکردم تو عالمترین فرد در بین مسلمانان هستى. حضرت فرمودند: مگر چطور شده است؟ او گفت: میگویى: عیسى ضعیف بود و کم روزه میگرفت و کم نماز میخواند و حال آنکه عیسى حتى یک روز را بدون روزه نگذراند و حتّى یک شب نخوابید. همیشه روزها روزه بود و شبها شبزندهدار. حضرت فرمودند: براى تقرّب به چه کسى روزه میگرفت و نماز مى خواند؟! جاثلیق از کلام افتاد و ساکت شد. حضرت فرمودند: میخواهم مطلبى از تو بپرسم؟ جاثلیق گفت: بپرس، اگر جوابش را بدانم، پاسخ میدهم. حضرت پرسیدند: چرا منکر هستى که عیسى، به اجازه خدا مردهها را زنده میکرد؟ جاثلیق گفت: زیرا کسى که مردهها را زنده کند و نابینا و شخص مبتلا به پیسى را شفا دهد خداست و شایسته پرستش. حضرت فرمود: یَسَع نیز کارهایى نظیر کارهاى عیسى انجام میداد: بر روى آب راه میرفت، مرده زنده میکرد، نابینا و مبتلاى به پیسى را شفا میداد، ولى امّتش او را خدا ندانسته و کسى او را نپرستید. «حزقیل» پیامبر نیز مثل عیسى بن مریم مرده زنده کرد، سى و پنج هزار نفر را بعد از گذشت شصت سال از مرگشان، زنده نمود. آنگاه رو به رأسالجالوت نموده، فرمود: آیا مطالب مربوط به این عدّه از جوانان بنىاسرائیل را در تورات دیدهاى؟ «بختنَصَّر» آنها را از بین اسراى بنىاسرائیل که در هنگام حمله به بیتالمقدس، اسیر شده بودند، انتخاب کرده، به بابل برد. خداوند نیز وى را به سوى آنها فرستاد و او آنها را زنده نمود. این مطلب در تورات هست و هرکس از شما آن را انکار کند، کافر است. رأسالجالوت گفت: این مطلب را شنیدهایم و از آن مطلع هستیم. حضرت فرمود: درست است. حال دقّت کن و ببین آیا این سِفر از تورات را درست میخوانم؟ سپس آیاتى از تورات را بر ما تلاوت فرمود. یهودى با شنیدن تلاوت و صوت آن حضرت، با تعجّب، بدن خود را به راست و چپ حرکت میداد. سپس رو به جاثلیق کرده، پرسیدند: آیا اینها قبل از عیسى بودهاند یا عیسى قبل از آنها؟ گفت: آنها قبل از عیسى بودهاند. حضرت فرمودند: قریش همگى نزد رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله آمدند و درخواست کردند که حضرت مردههایشان را زنده کند. آن حضرت علی بن ابى طالب علیهماالسّلام را همراه آنان به صحرا (یا گورستان) فرستادند و فرمودند: «به صحرا (یا گورستان) برو و با صداى بلند افرادى را که اینها درخواست زنده شدن آنان را دارند، صدا بزن و تکتک نام آنان را ببر و بگو: محمّد رسول خدا میگوید: به اذن خدا برخیزید. (امیر مؤمنان نیز آنان را ندا کرد) همه برخاسته، خاکهاى سر خود را میتکاندند.» قریشیان نیز از آنان درباره امورشان سؤال میکردند و در ضمن گفتند: محمّد پیامبر شده است. مردگان از خاک برخاسته، گفتند: اى کاش، ما او را درک کرده، به او ایمان میآوردیم. و پیغمبر نیز افراد نابینا یا مبتلا به بیمارى پیسى و نیز دیوانگان را شفا داده است، با حیوانات، پرندگان، جنّ و شیاطین صحبت کرده است، ولى ما آن حضرت را خدا نمیدانیم و در عینحال منکر فضایل این دسته از پیامبران (عیسى، یَسَع، حِزقیل و محمّد صلى اللَّه علیه و آله و علیهم اجمعین نیستیم. شما که عیسى را خدا میدانید، باید یسع و حزقیل را نیز خدا بدانید؛ چون آنان نیز مثل عیسى مرده زنده میکردهاند و نیز معجزات دیگر حضرت عیسى را نیز انجام میدادند. و نیز عدّهاى از بنىاسرائیل که تعدادشان به هزاران نفر میرسید، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند& ولى خداوند جان آنان را در یک لحظه گرفت. اهل آن شهر اطراف آنان حصارى کشیدند و آن مردگان را به همان حال، رها کردند تا استخوانهایشان پوسید. پیامبرى از پیامبران بنیاسرائیل از آنجا گذر میکرد، از کثرت استخوانهاى پوسیده تعجّب کرد. خداوند عزّوجلّ به او وحى نمود که: آیا دوست دارى آنان را برایت زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنى؟ گفت: بله. خداوند وحى فرمود که: آنان را صدا بزن. آن پیغمبر نیز چنین ندا کرد: اى استخوانهاى پوسیده، به اذن خدا برخیزید. همگى زنده شدند و در حالى که خاکها را از سر خود میزدودند، برخاستند. و همچنین ابراهیم خلیلالرّحمن علیهالسّلام آن زمان که پرندگان را گرفت و تکهتکه نمود و هر تکه را بر کوهى نهاد و سپس آنها را فراخواند و آنها زنده شدند و به سوى او حرکت کردند. و نیز موسى بن عمران علیهالسّلام و هفتاد نفر همراهش که از بین بنىاسرائیل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند و گفتند: تو خدا را دیدهاى، او را به ما نیز نشان بده. حضرت گفتند: من او را ندیدهام، ولى آنان اصرار کرده، گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً» (ما سخنان تو را تصدیق نمیکنیم، مگر اینکه بالعیان و آشکار خدا را ببینیم (سوره بقره، آیه ۵۵)). در نتیجه صاعقهاى آنان را سوزاند و نابود ساخت و موسى تنها ماند و به خدا عرضه داشت: خدایا، من هفتاد نفر از بنىاسرائیل را انتخاب کردم و بههمراه خود آوردم و حال تنها برمیگردم. چگونه ممکن است قومم سخنان مرا در مورد این واقعه بپذیرند؟ اگر میخواستى، هم من و هم آنان را قبلاً از بین میبردى. آیا ما را بهخاطر کار نابخردان هلاک میسازى؟ (مضمون آیه ۱۵۵ سوره اعراف). خداوند نیز آنان را پس از مرگشان زنده نمود. سپس حضرت ادامه دادند: هیچیک از مواردى را که برایت ذکر کردم، نمیتوانى ردّ کنى؛ زیرا همگى مضمون آیاتى از تورات، انجیل، زبور و قرآن است. اگر هرکس که مرده زنده میکند و نابینایان و مبتلایان به پیسى و دیوانگان را شفا میدهد، خدا باشد، پس اینها را هم خدا بدان. حال، چه میگوئى؟ جاثلیق گفت: بله، حرف، حرف شماست و معبودى نیست، جز اللَّه. سپس رو به رأسالجالوت نموده، فرمودند: تو را به ده آیهاى که بر موسى بن عمران نازل شد، قسم میدهم که آیا خبر محمّد و امّتش در تورات، موجود هست؟ (و آن خبر چنین است:) «آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شترسوار، بیایند و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند؛ تسبیحى جدید در معبدهایى نو. در آن زمان، بنىاسرائیل باید به سوى آنان و به سوى پادشاهشان روان شوند تا قلوبشان آرامش یابد؛ زیرا آنان شمشیرهایى به دست دارند که به وسیله آن شمشیرها، از کفّار (محارب) در گوشه و کنار زمین انتقام میگیرند.» آیا این مطلب همینگونه در تورات مکتوب نیست؟ رأسالجالوت گفت: آرى، ما نیز آن را همین گونه در تورات یافتهایم. سپس به جاثلیق فرمود: با کتاب «شعیا» در چه حدى آشنا هستى؟ گفت: آن را حرفبهحرف میدانم و بلد هستم. سپس به آن دو فرمود: آیا قبول دارید که این مطلب از گفتههاى اوست: «اى مردم، من تصویر آن شخص سوار بر درازگوش را دیدم، در حالى که لباسهایى از نور بر تن داشت و آن شترسوار را دیدم که نورش همچون نور ماه بوده؟» آن دو پاسخ دادند: بله، شعیا چنین چیزى گفته است. حضرت فرمودند: آیا با این گفته عیسى علیهالسّلام در انجیل آشنا هستى: «من به سوى خداى شما و خداى خودم خواهم رفت و فارقلیطا خواهد آمد». و اوست که به نفع من و به حقّ شهادت خواهد داد، همانطور که من براى او شهادت دادم. و اوست که همهچیز را براى شما تفسیر خواهد کرد و اوست که رسواییهاى امّتها را آشکار خواهد کرد. و اوست که ستون خیمه کفر را خواهد شکست. جاثلیق گفت: هرچه از انجیل بخوانى، آن را قبول داریم. حضرت فرمود: آیا قبول دارى این مطلب در انجیل موجود است؟ گفت: بله. حضرت ادامه دادند: آن زمان که انجیل اوّل را گم کردید، آن را نزد چه کسى یافتید و چه کسى این انجیل را براى شما وضع نمود؟ گفت: ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم و سپس آن را تر و تازه پیدا کردیم. یوحنّا و متّى آن را برایمان پیدا کردند. حضرت به او گفتند چقدر نسبت به قصّه این انجیل و علمای آن بیاطّلاع هستى! اگر این مطلب همانطور باشد که تو میگویى، پس چرا در مورد انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلى است که امروزه در دست دارید. اگر مثل روز اوّل بود، در آن اختلاف نمیکردید. ولى من مطلب را برایت روشن میکنم: آن زمان که انجیل اوّل گم شد، مسیحیها نزد علمای خود جمع شدند و گفتند: عیسى بن مریم که کشته شده است و انجیل را نیز گم کردهایم. شما علما چه نزد خود دارید؟ الوقا و مرقابوس گفتند: ما انجیل را از حفظ هستیم و هر روز یکشنبه یک سِفر از آن را براى شما خواهیم آورد. محزون نباشید و کنیسهها را خالى نگذارید. هر یکشنبه، یک سِفر از آن را براى شما خواهیم خواند تا تمام انجیل جمعآورى شود. سپس الوقا، مرقابوس، یوحنّا و متى نشستند و این انجیل را پس از گمشدن انجیل اوّل براى شما نگاشتند و این چهار نفر شاگرد شاگردان نخستین بودند. آیا این مطلب را میدانستى؟ جاثلیق گفت: این مطلب را تا به حال نمیدانستم و از برکت آگاهى شما نسبت به انجیل، امروز برایم روشن شد. و مطالب دیگرى را که تو میدانستى، از شما شنیدم. قلبم گواهى میدهد که آنها حقّ است. از سخنان شما بسیار استفاده کردم. حضرت فرمودند: بهعقیده تو، شهادت اینها چگونه است؟ گفت: شهادت اینها کاملاً قابلقبول است. اینها علمای انجیل هستند و هرچه را تأیید کنند و بدان گواهى دهند، حقّ است. حضرت به مأمون و اهل بیتش و سایرین فرمود: شما شاهد باشید. گفتند: ما شاهدیم. سپس به جاثلیق فرمود: تو را به حقّ پسر (عیسى علیهالسّلام) و مادرش (مریم علیه السّلام) قسم میدهم، آیا میدانى که متّى گفته است: مسیح، فرزند داود بن ابراهیم بن اسحاق بن یعقوب بن یهوذا بن خضرون است و مرقابوس درباره اصل و نسب عیسى بن مریم علیهماالسّلام گفته است: او «کلمه» خداست که خداوند او را در جسد انسانى قرار داد و به صورت انسان در آمد. و الوقا گفته است: عیسى بن مریم علیهماالسّلام و مادرش انسانهایى بودند از خون و گوشت که روحالقدس در آنان حلول کرد. و در ضمن قبول دارى که از جمله مطالب عیسى درباره خودش، این است که فرموده: «اى حواریون، به راستى و صداقت برایتان میگویم: هیچکس به آسمان نخواهد رفت، جز آنکه از آن فرود آمده، مگر آن شترسوار، خاتمالاَنبیاء، که او به آسمان صعود میکند و فرود میآید.» نظرت درباره این سخن چیست؟ جاثلیق گفت: این سخن عیسى است و ما آن را انکار نمیکنیم. حضرت فرمودند: نظرت درباره شهادت و گواهى الوقا، مرقابوس و متّى درباره عیسى و اصل و نسب او چیست؟ جاثلیق گفت: به عیسى افترا زدهاند. حضرت به حضّار فرمودند: آیا (همین الآن) پاکى و صداقت آنان را تأیید نکرد و نگفت آنان علمای انجیل هستند و گفتارشان حقّ است و حقیقت؟! جاثلیق گفت: اى دانشمند مسلمین، دوست دارم مرا در مورد این چهار نفر معاف دارى. حضرت فرمودند: قبول است، تو را معاف کردیم. حال هرچه میخواهى سؤال کن. جاثلیق عرض کرد: بهتر است دیگرى سؤال کند. به حقّ مسیح قسم، گمان نداشتم در بین علمای مسلمین، کسى مثل شما وجود داشته باشد. |
پانویس
- ↑ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۱۷-۴۴۱؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۴-۱۷۵.
- ↑ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۱۷-۴۱۸؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۴-۱۵۵.
- ↑ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۱۹؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۱۷-۴۴۱؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۴-۱۷۵.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۶.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۷-۱۶۳.
- ↑ شیخ صدوق،عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۱۷۲.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۳.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۶۲.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۹؛ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۲۱.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۶۳-۱۶۴؛ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۲۶-۴۲۷.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۶۴؛ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۲۷.
- ↑ شیخ صدوق، توحید، ۱۳۹۸ق، ص۴۱۷-۴۴۱.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۴-۱۷۵.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۴۱۵-۴۲۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۲۹۹-۳۱۸.
- ↑ قایدان، ، ص۱۱۲-۱۱۳، ۱۱۶-۱۲۵.
- ↑ قایدان، ، ص۱۲۶.
- ↑ قایدان، ، ص۱۲۶.
- ↑ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۱، ص۱۵۶-۱۶۴.
- ↑ شیخ صدوق، ترجمه عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۲ش، ص۳۱۷-۳۳۲.
- ↑ فَقَالَ الرِّضَا(ع)يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ فِيكُمْ أَحَدٌ يُخَالِفُ الْإِسْلَامَ وَ أَرَادَ أَنْ يَسْأَلَ فَلْيَسْأَلْ غَيْرَ مُحْتَشِمٍ فَقَامَ إِلَيْهِ عِمْرَانُ الصَّابِي وَ كَانَ وَاحِداً مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ فَقَالَ يَا عَالِمَ النَّاسِ لَوْ لَا أَنَّكَ دَعَوْتَ إِلَى مَسْأَلَتِكَ لَمْ أُقْدِمْ عَلَيْكَ بِالْمَسَائِلِ
جستارهای وابسته
منابع
- شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، تحقیق و تصحیح هاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، ترجمه عیون اخبار الرضا، ترجمه علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
- شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تحقیق و تصحیح مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق و تصحیح محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- قایدان، اصغر و دیگران ، در پژوهشهای قرآن و حدیث، شماره ۱، ۱۳۹۷ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پیوند به بیرون